بازم مهد کودک جدید
سلام به همه دوستان کوچیک و بزرگمون... بله همون طور که معلومه بازم مهد کودک ما عوض شد.
یه سال می رفتم رنگین کمان از دوسال و نیمگی تا سه سال و نیمگی ( هنوزم به نظرم بهترین مهد کودکه.... نزدیک اداره مامانه... مامان می گه سه تاییمونو نمی تونه ببره تا اونجا با این طرح زوج و فرد که یکروز در میون ماشین نداره)
تابستونش خونه بودم
از ۴ سالگی تا تابستون مهد بهشت که با داداشی ها یه جا بودیم... که اصلا اونجا رو دوست نداشتیم
تابستون امسالم مهد گلسا که خیلی اونجا رو دوست داشتیم
از دست این مامانی با این کاراش... خودش می خواد کارشو عوض کنه اونوقت مهد ما رو هم عوض می کنه اونم بی یاجازه از ما.. عجب روزگاریه ها ... مامانا یادشون می ره از بچه هاشون اجازه بگیرن
بله مامان خانومی فقط روز اول مهر که عصرش اومد دنبالمون دم مهد بهمون گفت که زهرا جون رو بوس کنین ( همون خانوم مربی که صبح ها و عصر ها ما رو تحویل می گرفت و تحویل می داد) و وقتی ما ازش پرسیدیم چرا ؟ گفت بریم خونه بهتون بعدا می گم.....!!!! بله دوستای گلم این بود که ما بدون اینکه از دوستای قبلیمون و مربی هامون خداحافظی کنیم از فرداش رفتیم یه مهد کودک دیگه....عجب ار دست مامانی... کاشکی خودشو جای ما بزراه....
البته بد نیست چند تا از دلایل مامانی رو هم بنویسم
۱. به علت اینکه تاریخ تغییر کارش مشخص نشده و ممکنه ۱۰ یا ۱۵ روز هم طول بکشه یا یکی دوماه و باید شهریه ما رو روزانه با مهد ها حساب کنه و این دردسر سازه و هیچ مهدی زیر بار نمی ره
۲. از مهدمون زیاد راضی نبود و به قول مامان ما هیچ پیشرفتی اونجا نداشتیم
۳. مهد جدید تو کوچه خودمونه و ما پیاده هم می تونیم به راحتی بریم و برگردیم و نیازی نیست روزایی که مامان با ماشین سرکار نمی ره ماشین رو واسه خاطر ما بیاره و بعد بزراه خونه مامان نرگس اینا و عصرا هم اونا مارو بیارن ... اینجا دم خونه هست و هر ساعتی برسه ما رو با خودش میاره خونه
حالا قضاوت با خوانندگان محترم
یواشکی
ما سه روزه که میریم مهد جدید... جز نیم ساعت اول که برام محیط جدید بود زودی به کلاسم عادت کردم و فقط ناراحتم چون اینجا روز اول دوستای جدید نداشتم....که مامانی می گه اگه اخلاقم خوب باشه همه باهام دوست می شن
دیشب که بابا ازم پرسید اینجا بهتره یا مهد قبلیم بهش گفتم اینجا و وقتی با مهد بهشت پرسید گفتم بازم این مهد جدیدم ( حافظ شکوفه ها) ولی وقتی با رنگین کمان خواست مقایسه کنم بهش گفتم رنگین کمان...........
دست مامانی درد نکنه ..... من این مهد رو با همه چیزایی که گفتم دوست دارم
همه مامانا علاوه بر مصالح خوشون فکر ما هم هستند مگه نه؟؟؟؟؟؟؟؟
داداشی ها هم روز اول تا مامان اونجا بود گریه کردن ولی بعدش خوب شدن و از فرداش پویا به راحتی اونجا رو ژذیرفت ولی اقا پایا با گریه اومد مهد ولی بعدش خوب بود.... امروز هم که سه تاییمون عالی رفتیم به مهد کودک جدیدمون......
اینم دو سه تا عکس از روز اول در مهد حافظ شکوفه ها+ یه عکس از آرنیکا کوچولو
اینم از طرف من و داداشی ها برای همه گلهای وبلاگی
سلام پگاه جان ما هم برای شما و داداشی ها آرزوی موفقيت داريم.انشاءالله که همين روزا کار انتقالی مامانی هم درست ميشه
به به پگاه جونی مهد جديد مبارک عکسهاتون هم قوق العاده زيباست
راستی مامان خوب پگاه جون با اجازه شما رو لينک کردم
مجرم: زن سقط کرده قربانی:جنین قاضی: قانون مردسالار وکیل مدافع: کسانی که زن را فقط مادر م
راستی مدرسه پگاه زير پل کريمخان است
سلا م به مامان خوب پگاه جون و پويا و پايای عزيز باور کن منديروز شماها رو لينک کردم ولی امروز نمايش دادهدر هر صورت ديگهراحت می تونم بهتون سر بزنم و مرسی از تبادل لينک
مبارکه مهد جديد و خوشحالم که جای خوبيه
مهد جديد مبارک
پگاه نازنين روز جهانی کودک به تو و داداشی های نازت مبارک هميشه شاد باشيد